خدا مشتی خاک را برگرفت.میخواست لیلی را بسازد.از خود در او دمید و لیلی پیش از آنکه باخبر شود عاشق شد،لیلی باید عاشق باشد!
زیرا خدا در او دمیده است و هر که را خدا در او بدمد عاشق می شود.لیلی نام تما دختران زمین است؛نام دیگر انسان
خدا گفت به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید.آزمونتان همین است:عشق و هر که عاشق تر آمد نزدیک تر است.پس نزدیک تر آیید،نزدیک تر
عشق کمند من است،کمندی که شما را پیش من می آورد،کمندم را بگیرید
لیلی کمند خدا را گرفت.خدا گفت:عشق فرصت گفتگو است،گفتگو با من.
با من گفتگو کنید و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد و لیلی هم صحبت خدا شد و خدا گفت:عشق همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند
و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0